- 1392/07/13 - 07:57
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- /ZyGw
نگاهی بر یک داستان شگفت انگیز تاریخی
روایت کرده اند که چون مامون، بعد از رحلت امام رضا علیه السلام ، مورد طعن و اتهام مردم قرار گرفت، خواست خود را از آن اتهام تبرئه کند. پس زمانى که از خراسان به بغداد آمد به امام جواد علیه السلام نامه نوشت و تقاضا کرد آن حضرت با احترام و اکرام به بغداد بیاید. پس هنگامى که امام به بغداد آمد،
قصه شکار باز
روایت کرده اند که چون مامون، بعد از رحلت امام رضا علیه السلام ، مورد طعن و اتهام مردم قرار گرفت، خواست خود را از آن اتهام تبرئه کند. پس زمانى که از خراسان به بغداد آمد به امام جواد علیه السلام نامه نوشت و تقاضا کرد آن حضرت با احترام و اکرام به بغداد بیاید. پس هنگامى که امام به بغداد آمد، اتفاقا! مامون قبل از دیدار امام براى شکار بیرون رفت. در راه بازگشت به شهر، گذار او بر امام جواد علیه السلام افتاد که در میان کودکان بود، تمامى کودکان از سر راه گریختند جز او. مامون گفت او را نزد من بیاورید.
پس به او گفت: چر تو مانند کودکان دیگر فرار نکردى ؟
امام: نه گناهى داشتم تا از ترس آن بگریزم ، و نه راه تنگ بود تا براى تو راه بگشایم . ازهر جا مى خواهى عبور کن.
مامون: تو چه کسى باشى ؟
امام : پسر علی بن موسی ام.
... مامون در این هنگام، در حالى که یک باز ابلق براى شکار در دست داشت از امام جدا شد و رفت. چون از امام دور شد، باز، به جنبش افتاد، مامون به این سوى و آن سوى نگریست ، شکارى ندید، ولى باز همچنان در صدد در آمدن از دست او بود، پس مامون آن را رها ساخت . باز به طرف آسمان پرید تا آنکه ساعتى از دیدگان پنهان شد و سپس در حالى که مرغی را شکار کرده بود که تمامی اعضای او گوشت بود و هیچ پر و بال نداشت و مثل آن مرغی کسی ندیده بود بازگشت، هر چند مامون از مردم تفحص کرد که حقیقت حال این مرغ باز گویند هیچ کس را آگاهی نبود؛ مامون از شکار بازگشت؛ امام جواد علیه السلام در همان موضع ایستاده بود؛ مامون گفت: ای پسر رضا! حقیقت حال این مرغ چیست؟ امام فرمود: پدران من مرا خبر داده اند؛ بدان که حق تعالی در جوف هوا بحری آفریده همچنانکه در زمین دریاها است. و بر آن دریا مرغانند همچنانکه مرغابیان آبهای زمین. پادشاهان با بازهاى ابلق آنها را شکار مى کنند و علما را بدان مى آزمایند...
مامون گفت : راست گفتى تو و پدرت و جدت و خدایت راست گفتند. پس او را بر مرکب سوار کرد و با خود برد، سپس ام الفضل را بدو تزویج کرد.
منبع : مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 صص 389 - 388؛ کشف الغمة، ج 2 ص 342؛ الفصول المهمة، صص 252 - 253؛ مطالب السوول، ص 87؛ جلاء العیون، ج 3، ص 106؛ بحارالانوار، ج 50، ص 56 و 92.